حرف های دره گوشی دختر کوچولو با خدا...


الو ... الو ... سلام
کسی اونجا نیست ؟؟؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست ؟
پس چرا کسی جواب نمیده ؟
یهو یه صدای مهربون بگوش کودک نواخته شد! مثل صدای یه فرشته ...
- بله با کی کار داری کوچولو ؟

 

 خدا هست ؟ باهاش قرار داشتم، قول داده امشب جوابمو بده

 - بگو من میشنوم

 کودک متعجب پرسید : مگه تو خدایی ؟ من با خود خدا کار دارم ...

 - هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم

 صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره ؟؟؟

 -فرشته ساکت بود.

  بعد از مکثی نه چندان طولانی گفت نه خدا خیلی دوستت داره.

  -مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟

 بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید

  و با همان بغض گفت :




به ادامه مطلب مراجعه کنید.

ادامه مطلب ...

اشتباه فرشتگان

درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود .
پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟
از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و...
حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند